صدای طهران

سایت آگاهی، مبارزه، دموکراسی

زنده ماندن دیگر نه یک زمینه برای زندگی و قبول هر قیدی که زندگی به حیات برهنه می‌زند که خود هدف زندگی‌است و هر قیدی که به خویشتن می‌زند .

زنده بمانم برای اینکه زنده بمانم ؛ و حالا نامش را زندگی بگذارید ، اگر هم برخورنده بود با اندکی سگرمه‌ی درهم و قیافه‌ی حق به جانب می‌توان گفت زندگی سگی تا دیرتر دق کرد و زنده ماند .

من به بوکس علاقه داشتم ، قبل از زندان سال ۸۹ – ۹۰ چندماهی می‌رفتم که دیگر فرصت نشد . گمانم هنوز هم علاقه‌ای هست که هر وقت درباره‌ی لحظه‌ی موعود حرف می‌زنم مثالم از رینگ بوکس است ، آن لحظه‌ی ناب ضربه ، آن لحظه‌ای که فقط یک آن است و دیگر نیست ، آن موقعیت تاریخی که چونان رازی به مثابه‌ی یک قمار است ، قمار مشتی که بلند می‌شود ، قمار گاردی که باز می‌شود . البته آن‌وقتها از واداشتن صورت برای مشت خوردن هم خوشم می‌آمد ، ژست‌اش با خود ادعای وارستن داشت و برای جوانی‌ام خوب بود ؛ اندک غروری با کمی خون و کبودی .

حالا که دیگر مجال رینگ نیست اما اگر فیلم استخوان داری درباره‌اش باشد را نگاه می‌کنم – از آن میل‌های کوچکی که حالا دیگر واقعا به ادا می‌ماند مثل وقتی که خودم را برای آرسنال و بازی‌هایش علاقه‌مند نشان می‌دهم و در میانه‌ی نگرانی‌ از بازی و نتیجه‌اش به خودم خنده‌ می‌زنم یا مثل لحظه‌ای که متنی را می‌نویسم و یکبار دیگر می‌خوانمش و از دور نگاهی به خویش می‌اندازم و باز خنده‌ام می‌گیرد – دیشب هم به تماشای فیلمی درباره بوکس نشستم ؛ سیندرلامن با یک ساخت مرسوم روایی ؛ همان سه پرده خطی ، همان کنش و همان مانع اما نزدیک به حال و احوال زمانه‌مان ؛ مبارزه‌ای مداوم و نفس‌گیر برای زنده ماندن ، برای چراغ خانه . و شاید از این جهت ؛ از جهت ستایش جنگیدن و ناگزیری آن برای این روزها که هر تن و هر خانه‌ای میدان نبردی‌ست بتوانم بگویم خوب بود .

یادداشت‌ها؛ کسری نوری

More Stories