خرافه، خرافهگرایی و موهومپرستی ازجمله بلایای خانمانسوزی است که از دیرباز آغاز شده و تا به امروز ادامه یافته است. به نظر میرسد مبارزه و مقابله جدی و مصمم با این معضل بزرگ تنها میتواند آن را کنترل کرده، راه گسترش و شیوع بیش از حد آن را سد کند اما ریشهکنی و نابودی آن امکانپذیر نیست. خرافه و خرافهگریی ریشه در جهل آدمی دارد و از آنجایی که نابودی جهل ممکن نیست، براندازی خرافه هم ناممکن می نماید؛ اصل، ثابت و دستنخورده باقی میماند و تنها جلوه بروز و ظهور آن دستخوش تغییر و تحولات زمانه میشود.
خرافه چیست؟ تعریف جامعی از خرافه وجود ندارد که همگان بر سر آن اتفاق نظر داشته باشند اما بهطور کلی می توان خرافه را عبارت از هرگونه باور یا رفتار نادرستی دانست که بر دلیل یا استدلالی منطقی مبتنی نباشد؛ اما آیا هر باور و رفتار نادرستی که از پشتوانه منطقی برخوردار نباشد در دسته خرافات قرار میگیرد؟ مثلاً اگر کنکاشها درباره تصادف خودروها در یک روز بارانی نشان دهد که در همه آن خودروها چتر وجود داشته و به دنبال آن برای برخی از انسانها این باور ایجاد شود که وجود چتر درون خودرو عامل تصادف است، این باوری غیرمنطقی است اما خرافه محسوب نمیشود. زمانی چنین باور نادرستی خرافه نامیده میشود که به اعتقاد و شیوه فکری ثابت و مؤثری برای تنظیم امور زندگی شخص درآید. این شیوه نادرست، زندگی شخصی را تحت تأثیرقرار داده به سنّتی تبدیل می شود که تخطی از آن ناممکن به نظر میرسد. بسیاری از سنّتهایی که امروز در جوامع مختلف، جزء لاینفک زندگی روزمره بهشمار میروند، سرمنشأ و آغازی اینچنین داشتهاند و از میان خرافات سر برآوردهاند. بنابراین، هرجا در امری افراط شود به معنای تعطیل عقل است و اگر عقل در زندگی مختل شود، اثرات منفی بسیاری در زندگی مشهود و بنیان خرافه استوارمی شود.
علل و عوامل بسیاری را می توان برای ظهور و بروز این پدیده نام برد اما بزرگترین و مهمترین آنها رازآلود بودن برخی حوادث است که آدمی از یافتن پاسخی برای علت پیدایش آنها ناتوان است. در چنین شرایطی است که انسان برای غلبه بر ترس و اضطراب ایجاد شده، آن را به عواملی فوق طبیعی مرتبط میدارد زیرا تصور میکند که بدین نحو می تواند اوضاع را به کنترل خود درآورد. بهطور کلی هرگاه انسان در شرایطی قرار گیرد که از کنترل اوضاع ناتوان باشد مضطرب میشود؛ در چنین حالتی برای کاستن از فشار موجود، بهترین راه مرتبط ساختن آن با عوامل بیرونی است نه با ناتوانی یا کمهوشی خود. مثال واضحی در این باره، دانش آموزی است که در امتحان نمره خوبی به دست نیاورده است. دراین گونه موارد خارج از کنترل، نمره بد یا به سختی پرسشها یا سختگیری معلمان یا بدشانسی نسبت داده میشود؛ خوششانسی و بدشانسی ازجمله نمونههای بارز امور خُرافی است زیرا موفقیت یا شکست را به منبعی مربوط میداند که فراتر از حوزه شناخت و اختیارات آدمی است.
گرایش به خرافات با میزان تحصیلات مرتبط نیست. با هر میزان تحصیلاتی، هرگاه احساس عدم امنیت نسبت به شرایط موجود و موقعیت شخص نسبت به جهان پیرامون در وجود کسی نهادینه شود، باورهای خرافی هم نمود مییابد. آمار دانشآموختگانی که برای آگاهی از آینده و تصمیم گیری درست برای آنچه پیش روی آنها قرار خواهد گرفت به فالگیر و طالعبین مراجعه میکنند یا در تسلسل ارسال «نامههای شانس»، فعالانه و مجدّانه همکاری میکنند —تا مبادا خشم موجودات ماورائی را شامل حال خود کنند و به نکبت و بدشانسی و بدشگونی گرفتار شوند— گواه این مدعاست. از همین روست که در غالب موارد، نمیتوان فلسفه وجودی خرافات را درک کرد زیرا در شرایطی خاص و برای مقابله با نوعی احساس عدم امنیت ایجاد شدهاند اما چون بر دانش و آگاهی و عقل مبتنی نیودهاند، ریشه آنها قابل بازیابی نیست.
معمولاً تصور بر این است که خرافه مربوط به دین و امور دینی است. اگرچه این تصور چندان بیپایه نیست، باید دانست که خرافه در همه شئون زندگی انسانها راه دارد. ردپای خرافات را میتوان در فرهنگ و سنت، سیاست، دین و بسیاری از عرصههای دیگر زندگی فردی و اجتماعی جست.
همانطور که پیشتر گفته شد، بسیاری از سنن فرهنگی ریشه در خرافات دارند. اینگونه سنّتها اگرچه از پشتوانه عقلی و منطقی بیبهرهاند، چون طی سالیان و سدهها در خدمت اربابان قدرت و منافع آنها قرار گرفتهاند آنچنان در جامعه تثبیت و درون انسانها نهادینه شدهاند که امروز نیازی به فشار صاحبان قدرت برای حفظ آنها نیست بلکه مردم —خود— داوطلبانه به آنها پابندند و در حفظ و اجرایشان میکوشند. وقتی انسانها به پذیرش بدون تفکر خو کنند، راه را برای حاکمیت قدرتمداران و تمامیتخواهان هموار میکنند. شوم بودن گربه سیاه، خوش یمن نبودن جغد، تأثیر عطسه در نزول بلایا و مانند اینها میتواند به دستاویزی برای سوءاستفاده در جهت حفظ منافع گروهی خاص تبدیل شود.
خرافات دینی، نامآشناترین و فراگیرترین نوع خرافات است که رواج هرچه بیشترشان، ضامن سود اربابان دین و طبقه دینداران است. گروه مزبور از یکسو با ایجاد بیم و ترس و دادن وعدهها وبشارتهای گوناگون درباره آینده و از سوی دیگر با ایجاد اتصال موهوم بین خود و خدا که به نحوی هالهای ازتقدس برایشان ایجاد میکند، خود را معصوم و مصون از خطا مینمایانند و انسانها را به اطاعت از خود فرامیخوانند. بدیهی است وقتی کسی به موجودی برتر و قادر مطلق متصل باشد، اقتدار و اتوریتهای برای خود دست و پا میکند که تمکین و اطاعت از فرمانش بر هرکسی واجب تلقی میشود و از آنجا که توانسته خود را در ارتباط با آن موجود برتر مقدس بنمایاند از تقدس هم بهرهمند و مخالفت با او و اوامرش غیر قابل پذیرش میشود. آنچه که این گروه امر کنند به عبارتی اوامر الهی است. مثلاً اگردر جایی حقوق زنان نقض و پایمال شده، قضا و قدر و تقدیر الهی بر آن قرار گرفته و باید مشتاقانه آن را پذیرفت. تن دادن به قضا و قدر الهی ازجمله مواردی است که راه را برای هرگونه سوءاستفاده و بهرهکشی طبقه حاکم از دیگران باز میگذارد زیرا بر این باورند که در جهانی دیگر، آنچه را از دست دادهاند با اضعاف مضاعف به دست خواهند آورد. بدین روش است که زندگی پیروان ادیان که باید بر اساس عشق به حق و حقیقت شکل گیرد، بهصورت معامله با خدا و توأم با خرافات درمیآید.
خرافات را در عرصه سیاسی نیز میتوان ردیابی کرد. اگر حکومتداری با دینداری عجین شده، دین و سیاست درهمآمیخته باشد، ترویج خرافات با شدت بیشتری به چشم میخورد که برای ابقای حکومت و حفظ وضع موجود انجام میشود. در حکومتهای سکولار هم خرافات را میتوان شاهد بود. حمایت بیدلیل و کورکورانه مردم از احزاب و دستجات سیاسی، ناسیونالیسم افراطی و سایر افراطگراییهای موجود در عرصه زمامداری نمونههایی از این دست خرافهگراییهاست.
تا زمانی که انسانها آگاه نشوند و ندانند که پیوندشان با جهان هستی وکل کائنات بر اساس عشق شکل گرفته نه ترس و قهر، خرافات هم با آنها همراه بوده، جزئی غیرقابل انفکاک از زندگی آنها را تشکیل میدهد. در چنین مواردی است که زدودن هر خرافه، راه را برای ظهور خرافه دیگری باز میکند. به عبارت دیگر، تا زمانی که خرافهگرایی عاملی تسکیندهنده و اطمینانبخش به حساب میآید، خرافات جایگزین یکدیگر میشوند اما ریشهکن و نابود نمیشوند. خرافات، آسان ایجاد میشوند اما بهراحتی از بین نمیروند مگر با تلاشی فراگیر برای آگاهسازی اندیشهها. آیا جز فرهنگسازی و آگاه کردن انسانها و از همه مهمتر یادگیری و خو کردن به تفکر انتقادی، راه دیگری برای خرافهزدایی وجود دارد؟