صدای طهران

سایت آگاهی، مبارزه، دموکراسی

خرافات زدایی

افراط‌گرایی، دین ایدئولوژیک و مقدّس‌سازی

آنچه امروز به‌عنوان دین از آن یاد می‌شود، عبارت است از مجموعه‌ای از ایدئولوژی‌ها یا مرام‌هایی آمیخته به خرافات که به مردم عرضه شده است. اینکه دین به‌صورت مرام درآمده و با تقدس‌مآبی همراه شده، مشکلاتی را ایجاد کرده که امروز در جهان شاهد آن هستیم.
زمانی که تلاش شود تا دین به‌صورت قالبی خاص و ویژه با تنها یک تفسیر قابل قبول درآید یعنی به ایدئولوژی تبدیل شده است. مرام یا ایدئولوژی در معنایی ساده عبارت است از مجموعة باورها و نگرش‌ها و شیوه‌های رفتاری که بیانگر جهان‌بینی انسان‌هاست و بر همین اساس دربارة موضوعات گوناگون دنیای پیرامون خویش داوری و قضاوت می‌کنند. هنگامی که سخن از قضاوت به میان می‌آید یعنی گروهی از انسان‌ها دارای پایگاهی اجتماعی دانسته می‌شوند (یا خود را بهره‌مند از چنین پایگاهی می‌دانند) که به آنها حق داوری می‌دهد و ملاک و معیار قضاوت آنها سیستم ایده‌ها و باورهای آن‌هاست. طبیعی است که در چنین حالتی هرگونه حکم و رأیی که صادر شود، چشم‌انداز و هدفی جز تأمین و جلب منافع آن گروه ندارد زیرا تنها با حفظ منافع گروه است که آن پایگاه اجتماعی همچنان حفظ می‌شود و موقعیت خود را تثبیت می‌کند. این‌گونه است که حفاظت و حراست از منافع، جایگزین حمایت از حق و حقیقت می‌شود.
زمانی که حفظ منافع و پایگاه اجتماعی به‌صورت هدف درآید، از نظرروانی نوعی احساس ناایمنی و ترس از دست دادن، درون فرد/گروه ایجاد می‌شود که موجب تلاشی فزاینده برای از بین بردن عوامل بالقوة ایجادکنندة این ناایمنی درونی می‌شود تا اضطراب و تشویش درونی به آرامش خاطر و سکون خیال تبدیل شود. پرسشی که در اینجا مطرح می‌شود این است که این دشمنان خیالی که برهم‌زنندة آرامش خیال این قبیل افراد و گروه‌ها هستند متشکل از چه کسانی است؟ در حقیقت، هر شخص یا گروهی که به‌نحوی دارای باورهایی متفاوت از ایده‌ها و آرمان‌های گروه مذکور باشد، به‌طور بالقوه می‌تواند دشمن مفروض تلقی ‌شود. در چنین حالتی است که افراد یا گروه‌های ناایمن، بقیة انسان‌ها را به دو دسته‌ تقسیم می‌کنند: گروهی که با آنها دارای باورهای مشترک بوده، به همان آرمان‌ها و اهداف می‌اندیشند که «خودی» خوانده شده، در دایرة دوستان طبقه‌بندی می‌شوند، و دستة دوم کسانی که اعتقاداتی متفاوت داشته، از زاویة دیگری به حقیقت می‌نگرند. گروه اخیر که در سلک «غیرخودی‌ها» قرار می‌گیرند، «دیگران» دانسته می‌شوند و همین دیگران‌اند که دشمن فرضی و موجب ناایمنی قلمداد می‌شوند. این‌چنین است که انسان‌ها بر اساس موقعیت و میزان احساس ترس و ناایمنی، ممکن است برای بازگرداندن آرامش خیال، واکنش‌های متفاوتی نشان دهند که طیفی از غیبت و بدگویی و تلاش برای تخریب وجهه با نشر شایعات تا حذف فیزیکی «غیرخودی‌ها» را شامل می‌شود.
نقطة آغاز تقدس‌گرایی جایی است که انسان‌ها فقط باورهای خود را صحیح دانسته، به حقیقتی مطلق قائل می‌شوند که فقط نزد آنهاست و هرگونه خوانش دیگر از حقیقت را نه‌تنها برنمی‌تابند بلکه چون مغایر یا حتی مخالف ایدئولوژی و باور خود می‌پندارند، تا حد امکان بر خاموشی و نابودی آن همت می‌گمارند. تقدس‌گرایی تنها در عرصة مذهبی جلوه نمی‌کند، در زمینة سیاسی، نژادی، قومی و در یک کلام هرجا که سخن از کهتری و مهتری به میان آید نیز رخ می‌نماید. به عبارتی، هرجا باور به حقیقتی مطلق موجود است، پدیده‌ای، مقدس پنداشته می‌شود. گروه‌های افراط‌گرای مذهبی که با عملیات انتحاری موجب مرگ یا قطع عضو انسان‌های بیگناه می‌شوند، به حقیقتی مطلق و مقدس باورمندند و «دیگران» را از دستیابی به این اندیشه و حقیقت دور می‌دانند. فاشیست‌هایی که به برتری خونی و نژادی و وطنی خویش معتقدند، حقیقت را تنها به خون و میهن و نژاد خویش اطلاق می‌کنند و متعلق می‌دانند که آن که غیر از آن است، شایستة نابودی است. مکاتب سیاسی مختلف تنها به آرمان‌ها و ایده‌های گروهی و حزبی خود باورمندند و می‌کوشند تا حقیقت مطلقی که به زعم خودشان تنها نزد آنهاست به باوری مسلط تبدیل کنند که در این راستا گزیر و گریزی از سرکوب و منکوب کردن سایر دستجات سیاسی ندارند؛ چه به‌طور خشن و با نبرد و خونریزی و چه به‌صورت نرم و با توسل و تمسک به پروپاگانداها و تبلیغات سیاسی انجام شود.
توسل به یک ایدئولوژی خاص، آفریننده و سازندة هویت است و به‌نوعی، حس «مایی» و «ما شدن» را در شخص یا گروه ایجاد می‌کند. به‌عبارت دیگر، موجب غلبه بر حس ترس و ناایمنی از تنهایی و به قول سارتر «وانهادگی» می‌شود. انسان‌ها مشتاق آزادی‌اند اما در همان حال از تنهایی و به‌خود‌واگذاشته‌شدن بیمناک‌اند. عضویت درگروه و مشارکت در انجام اهداف گروهی به آنها حس قدرت می‌دهد و هویتی فرافردی برای آنها به ارمغان می‌آورد که با هویت فردی متفاوت است و ویژگی‌هایی جز آن دارد. عضویت گروهی به فرد می‌فهماند که باید به ارزش‌های درون‌گروهی پایبند و وفادار بماند و بدیهی است که در چنین صورتی، هر ارزشی که با ارزش‌های مورد تعهد، متعارض یا حتی متفاوت باشد قابل پذیرش و تحمل نیست. نکته اینجاست که هیج شیئی در ذات خود و بنفسه دارای ارزش نیست بلکه این نگاه انسان‌ها بر اساس شرایط و موقعیت‌هاست که شیئی را واجد یا فاقد ارزش می نمایاند. شاید مثالی این نکته را واضح‌تر کند: در شرایط طبیعی برای همة انسان‌ها ارزش طلا بیشتر از آرد است اما برای کسی که چندین روز در بیابانی گرسنه مانده، طلا باارزش‌تر است یا آرد؟ باور به حقیقت مطلق یگانة غیر قابل تغییر، آن را به ارزشی برتر و مقدس بدل می‌کند؛ برخلاف داستان معروف فیلی که مردم در تاریکی به آن دست می‌زدند و هریک بر اساس عضوی که در دسترسشان بود، تعریفی از حقیقت موجود (فیل) ارائه می‌دادند و آن را توصیف می‌کردند. بدیهی است کسی که به گوش فیل دست زده، آن را بادبزن متصور شده بود، حقیقت دریافتیِ خود را متفاوت از کسی می‌دانست که به پاهای فیل دست یافته، آن را همچون ستونی استوار مجسم کرده بود. هریک از اینها دیگری را از دایرة درک صحیح به دور می‌دانست؛ اما حقیقت مطلق نزد کدام بود؟آیا حقیقت بر اساس نگرش و زاویة دید ناظر تغییر نمی‌کند؟ پس آیا اعتقاد به حقیقت یگانة مطلق، منطقی و قابل پذیرش است؟ آیا برای چنین سبک تفکری، جهان و پدیده‌های موجود در آن به‌جای پدیدارهایی پویا به فنومن‌هایی ایستا تبدیل نمی‌شوند؟ و در نهایت، آیا انسان‌ها با تمسک به ارزش‌های ایدئولوژیک، به‌نوعی، برای خود سپری در برابر احساس مسئولیت و ندامت ناشی از رفتار و گفتار خویش نمی‌سازند؟ وقتی ایدئولوژی به انسان، حکمی می‌کند، مسئولیت درستی یا نادرستی آن به‌عهدة شخص نیست زیرا به قول معروف، مأمور است و معذور؛ اما اگر جز این باشد، عقل و وجدان بیدار، چه در خواب و چه در بیداری، گریبان او را گرفته، مورد مؤاخذه قرار می‌دهد. پس آیا توسل به دین ایدئولوژیک راهی برای فرار از پذیرش مسئولیت کنش‌ها و رهایی از ملامت وجدان نیست؟
این گونه مطلق تلقی کردن حقیقت و مردود دانستن خوانش‌های دیگر از آن، باعث مقدس پنداشتن آن روش می‌شود و راه هرگونه انتقاد بر آن را سد می‌کند. تعصب از همین جا آغاز می‌شود که تبعیض را هم به همراه خود دارد زیرا تبعیض و تعصب دو روی یک سکه و لازم و ملزوم یکدیگرند. طبیعی است وقتی چیزی یا مکتبی یا حزبی مقدس دانسته شود، متولی و پیشوای آن هم مقدس دانسته می‌شود حتی اگر این تقدس به‌طور علنی ابراز نشود. با این روش بت‌سازی و معصومیت‌زایی، راه بر نقد و به چالش کشیدن بسته می‌شود؛ دیکتاتورهای بزرگ تاریخ از همین نقطه سر بر آورده‌اند.
مژگان ملکان