زن در دیدگاه حضرت مولوی
1 min readبه نام حضرت دوست
علی سعیدی
پرتو حق است آن، معشوق نیست
خالق است آن گوییا مخلوق نیست
به نظر مولانا زن پرتویی از انوار خداست. زن فقط برای اینکه مورد عشق مرد واقع شود آفریده نشده، بلکه زن معشوق بودنش همانند معشوق بودن خداست. این یعنی چه؟ عرفا خدا را معشوق خویش میخوانند و به آن عشق ورزی میکنند. اما در حقیقت خدا، عاشق اصلی است و اوست که در ابتدا و پیش از اینکه چشم دل عارف باز شده باشد عاشق مرد خدا بوده و عشق اوست که سالک را از خواب غفلت بیدار میکند و چشم دلش را باز میکند تا سالک خود را عاشق خدا ببیند. مولانا به زیبایی میگوید که زن پرتویی از انوار الهی است که در حقیقت اوست که عاشق مرد است و عشق اوست که مرد را بیدار میکند و انگار که اوست که خالق مرد است و مرد پس از دریافت این عشق به این رویا میرود که عاشق است و زن معشوقه او:
پرتو حق است آن، معشوق نیست
خالق است آن گوییا مخلوق نیست
زن در واقع معشوق مرد نیست، بلکه پرتوی از جمال حضرت حق است. او جلوه ای از خالق در کسوت مخلوق معشوق است. به همین خاطر هر چند در ظاهر مردان به دلیل قدرت بدنی غالب اند، ولی مغلوب زنان هستند. آب بر آتش غالب است و اگر بر روی آن ریخته شود، آتش خاموش میشود. اما وقتی آب در دیگی ریخته میشود، چون آن دیگ واسط میان آب و آتش میشود، آتش بر آب غلبه کرده و آب را بخار میکند. مردان نیز اگرچه در ظاهر بر زن غالب می آیند، اما در نهایت در باطن خود مغلوب قدرت زن میشوند. در حیوان (همان مراجع ترویج اسلام تند رو یا طالبانی)که جنس نر بر ماده غلبه دارد و بی مهر است، به دلیل پایین بودن سطح روحی حیوان است.:
آب غالب شد بر آتش از لهیب
زآتش او جوشد چو باشد در حجیب
چونک دیگی حایل آمد هر دو را
نیست کرد آن آب را کردش هوا
ظاهرا بر زن چو آب ار غالبی
باطنا مغلوب و زن را طالبی
این چنین خاصیتی در آدمی است
مهر حیوان را کمست، آن از کمی است
حال انکه زیباست محمد پیامبر اسلام که همه پیروانش در برابرش مست میشد، در برابر عایشه مغلوب بود:
آنک عالم مست گفتش آمدی
کلمینی یا حمیرا میزدی
زن بر مردان عاقل و خردمند که دارای احساس مهر و محبت هستند غالب و چیره می شود. زن فقط بر انسان نادان و جاهل و فقها و مروجین دین اسلام طالبانی حال حاضر ما ایران و سراسر گیتی که فاقد احساس و عقل است و همانند حیوان می باشد چیره نیست. مرد نادان و نابخرد بر زن چیره است در حالی که مرد دانا و خردمند مغلوب و مفتون زن است. در واقع انسانهای نادان چون تازه از مرحله حیوانی به مرحله انسانی پای گذاشته اند، صفات حیوانی را همراه با خود دارند که عبارتند از خوی درندگی و وحشیگری و خشم و شهوت و خلاصه هر آنچه که نقطه مقابل عشق است. ایشان در حقیقت حیواناتی هستند که به تازگی کالبد خود را عوض کرده اند و ظاهر انسانی به خود گرفته اند:
گفت پیغامبر که زن بر عاقلان
غالب آید سخت و بر صاحبدلان
باز بر زن جاهلان چیره شوند
زانک ایشان تند و بس خیره روند
کم بُوَدشان رقت و لطف و وداد
زانک حیوانیست غالب بر نهاد
مهر و رقت وصف انسانی بود
خشم و شهوت وصف حیوانی بود
پرتو حقست آن معشوق نیست
خالقست آن گوییا مخلوق نیست
مهر و رقت قلب از صفات و ویژگیهای انسانی است ولی خشم و شهوت به نام اسلام ناب صفت حیوان است. ( و امان از روزی که به نام خدا و دین از این حیوانات درنده حمایت شود و زن، این آفریده پر از عشق الهی را که مولانا پرتوی نور الهی مینامد، انسان کم عقل و نارس و درجه دو و آفریده شده برای لذت و خدمت به مرد نامید.)
اینچنین بود که مولانا در میان افکار متحجرانه آن زمان مجلس سماع زنانه برپا میکرد. در این مراسم (یعنی مراسم سماع صوفیانه – زنانه)، مولوی خود ستاره اصلی رقص و وجد عرفانی است و زنان – که برخی از آنها از شاهزادگان و اشراف هستند- بر گرد او پروانهوار حلقه میزنند و بعد از ایراد سخنانی توسّط مولوی، مراسم چرخ و رقص با خوانندگی کنیزکان خواننده و نوازنده درباری آغاز میشود و تا نیمههای شب ادامه مییابد.
دیدگاه شخصی:
در واقع زن و مرد از نظر انسانی و الهی حقیقتا در یک جایگاه قرار دارند و کسی بر دیگری برتری ندارد. مولانا با سرودن این ابیات در واقع میخواهد در جامعه زن ستیز اسلامی آن زمان کمی مردان تندخو را به آدم بودن دعوت کند. شما اگر به مناطق روستایی در شهرهای مذهبی بروید، برخوردهایی نسبت به خانمها میبینید که شرم آور است. زن در اینگونه افکار مایه شرم و سرافکندگی خانواده محسوب میشود. یادم میاید به مهمانی به منزل یکی از اقوام در یکی از دهات زنجان رفته بودیم، این مرد چند دختر و پسر داشت. دخترهای این مرد جایشان بین مهمانان نبود و همواره در آشپزخانه یا اتاق پشتی بودند. هنگامی که دختر بیچاره چای میاورد برای مهمانها، پس از پخش چای، پدر با پرخاش به او میگفت که محل را ترک کند. زن متاسفانه بعد از ورود اعراب به ایران تبدیل به یک وسیله شد، اگرچه شیرزنان ایرانی همیشه در مقابل این نامردمی در حد امکان خود ایستادگی کردند و قافیه را به کل نباختند. مولانا در واقع هدفش این است که بگوید ای مرد تندخوی نادان، زن بخشی از فروزه های الهی است، همانگونه که تو هستی. اگر مرد از بخش عقلانی و منطقی خداوند بیشتر بهره برده، زن نیز از بخش احساسی و عاشقانه خداوند بهره بیشتر برده و میدانیم که اول شرط سلوک درک عشق است و نه بهره بردن از عقل! و این دو در کنار هم هر دو بخش را کامل میکنند. چرا مولانا میگوید زنان پرتوی نور خدایند؟ چون ساختار آفرینش زنان طوری است که ایشان به اصل هستی خوبخود نزدیکترند. زنان با روح انسانی خیلی بیشتر ارتباط دارند. شما با کمی دقیق شدن در اطرافیان خود این را درک خواهید کرد. زن (غیر سالک) خودبخود تجربه های عرفانی و روحانی بیشتری از مرد معمولی (غیر سالک) دارد. مرد تا روی خودش کار نکند و خود را از مادیات و منطق زیادش جدا نکند، تجربیات عرفانی و شهودی نخواهد داشت یا بندرت خواهد داشت، اما زنان خودبخود این تجربیات را در زندگی معمولی دارند. به همین دلیل نیز زنان خدا را بیشتر از مردان حس و درک میکنند. این ابیات مولانا برای خنثی کردن افکار آن نادانانی و حیوانات انسان نما تندرو که به نام مذهب اسلام است که زن را “عورت” (با عرض پوزش از خدمت سروران گرامی) میخواندند و این طرز فکر را در بین عوام گسترش میدادند. جالب اینجاست که خود برای دستیابی به آن “عورت” شبانه روز زندگی میکنند.
با سپاس از توجه همه سروران گرامی و پوزش از پر حرفی حقیر.